nobody

دایره المعارف دودکش/

 

 
تکه کلام های بازیگر نقش اول سریال دودکش این روزها دهان به دهان می پرخد. اما این تکه کلام ها از کجا آمده و چه کاربردی دارد؟
 
 

 «خدایا ما را بخاطر قمپوزهایی که تابه حال در کردیم و لُغُزهایی که خواندیم ببخش و بیامرز و در آمپاس قرارنده... الهی آمیییین».شاید اگر این پیامک بامزه، یک ماه زودتر میان مردم دست به دست می شد، کسی نمی توانست زیاد از مفهومش سردربیاورد. اما وقتی  این اصظلاحات در ماه مبارک رمضان هرشب بارها و در موقعیت های مختلف، در سریال «دودکش» و از زبان شخصیت اصلی سریال شنیده می شود، خیلی زود ان را تبدیل به تکه کلام های محبوب میان مردم کرده است. اما این تکه کلام ها چه معنایی دارد و در چه مواردی گفته می شود؟

قُمپُز در کردن:

این اصظلاح از زمان جنگ دولت عثمانی با ایران مورد استفاده قرار گرفت. قمپزنوعی توپ جنگی سَرپُر بود که دولتِ امپراطوری عثمانی در جنگهایش با ایران به کار می برد. قمپز اما برخلاف توپ های جنگی دیگر، هیچ اثر تخریبی نداشت و تنها در نقاط کوهستانی شلیک می شد تا با کمک پژواک صدا در کوهستان،صدای مهیبی تولید کند و موجب رعب و وحشت سربازان ایرانی شود. این توپ گلوله ای نداشت و فقط در آن مقدار زیادی باروت می ریختند و پارچه های کهنه و مستعمل را  با سُنبه داخل آن می کردند و می کوبیدند تا کاملا سفت و محکم شود و سپس آن را شلیک می کردند. چندی بعد که ایرانیان به ماهیت دروغین و توخالی این توپ ها پی بردند، اصطلاح «قمپز در کردن» را برای ادعایی که سروصدای زیادی دارد  اما بی اثر و دروغین است به کار می بردند.

لُغُز خواندن :

در لغت نامه دهخدا، معنای لغز که از نظر دستوری «مصدر مرکب» تعریف شده، این طور بیان شده است:«بر کسی عیب گرفتن, به کنایه از کسی بد گفتن, کرکری خواندن.» اصطلاح لغز خواندن وقتی استفاده می شود که کسی از روی دشمنی یا حسادت و مدعی بودن، حرفی بزند یا از کسی بدگویی کند. هرچند گفته می شود لغز، نام دیگر علم «منطق» هم بوده است و فیلسوفان باستان علم منطق را به نام لغز می خواندند. شاید به همین دلیل باشد که لغز را کلام پیچیده و غیرقابل درک هم معنا کرده اند.

ان قُلت آوردن:

ریشه این واژه عربی از یک جمله آمده است. در واقع معنای واژه به واژه این عبارت، «اگر تو بگویی» است. این  تکه کلام وقتی به کار می رود که مخاطب سعی در ایرادگرفتن و اشکال تراشی  بیهوده از حرف های گوینده  و یا کار و عمل او را داشته باشد. آن موقع است که گوینده تذکر می دهد:«ان قلت نیار»!

آمپاس:

شاید مورد استفاده ترین اصطلاح میان تکه کلام های سریال دودکش، همین اصطلاح باشد. آمپاس از واژه آلمانی Engpass  پرفته شده و وارد زبان فارسی شده است. این واژه آلمانی در لغتنامه دهخدا به معنای تنگنا ، فشار و کار انجام شده آمده است.

آچمز :

شطرنج بازها این اصطلاح را خیلی خوب می شناسند. این اصطلاح که ریشه ترکی دارد، در شطرنج وقتی استفاده می شود که یکی از مهره های شطرنج در موقعیتی قرار می گیرد که اگر حرکت داده شود، مهره شاه در موقعیت کیش قرار می گیرد و بنابراین چاره ای ندارد جز این که یا از جایش حرکت نکند و یا این که مهره شاه به خانه های دیگر منتقل شود تا از خطر کیش دور شود. معمولا مهره هایی که در موقعیت آچمز قرار می گیرند، با همین ترفند توسط حریف از جریان بازی خارج می شوند. بنابراین اصطلاح آچمز شدن وقتی استفاده می شود که فردی در موقعیت انجام شده قرار بگیرد و چاره ای نداشته باشد جز این که کاری را به اجبار انجام دهد. معنای لغوی آچمز در زبان ترکی هم «بازنشدنی» است.

ضرس قاطع:

این اصطلاح از دو واژه تشکیل شده. ضرس به معنای دندان تیز و برنده است. اما این اصطلاح دوکلمه ای وقتی به کار می رود که بخواهند از چیزی، حرفی یا کاری با قاطعیت دفاع کنند. آن موقع است که می گویند:«به ضرس قاطع می گم ...»

نوشته شده در جمعه 18 مرداد 1392برچسب:ضرس قاطع,آمپاس,لغز,دودکش,قمپز,اصطلاحات,سریال,ساعت 19:2 توسط mohammad| |

آقا ولمان کنین...آقاجان نخواستیم...باباجان نمیخوام ثبت نام کنم نمودین ما رو...به جان خودم یارو واسه تبلیغ اینکه آقا بیا اینجا ثبت نام کن فلان کن ده بار کامنت گذاشته به جان خودم کلافه شدم از بس این هارو پاک کردم دوستان لطفا پیام های فله ای نذارن ممنون

نوشته شده در جمعه 4 مرداد 1392برچسب:آقا,نخواستیم,باباجان,ولمان کنین,نمودین مارو,ساعت 16:15 توسط mohammad| |


من چنین ام. احمق ام شاید! 

که می داند 

که من باید 

سنگ های زندانم را به دوش کشم 

به سان فرزند مریم که صلیبش را 

و نه به سان شما 

که دسته ی شلاق دژخیمانتان را می تراشید 

از استخوان برادرتان 

و رشته ی تازیانه ی جلادتان را می بافید 

از گیسوان خواهرتان 

و نگین به دسته ی شلاق خودکامه گان می نشانید 

از دندان های شکسته ی پدرتان!
نوشته شده در چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:من,احمد,شاملو,گیسو,فرزند,مریم,صلیب,زندان مرگ,سنگ,ساعت 15:43 توسط mohammad| |

سلام به همه فقط دو تا نکته در مورد خودم

1-مشهدی ام و رک بگم خیلی هم تنهام اگه کسی دوست داشت بیاد تو مایه های رفاقت و دوستی یک ایمیل به من بزنه تا شمارم بدم

2-نظرات شما برام خیلی مهمه پس نظراتتون رو از من دریغ نکنید

نوشته شده در چهار شنبه 25 تير 1392برچسب:من, تنها,دوست,love,ساعت 23:56 توسط mohammad| |

حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه
گفت : یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم :چشم، اگه جوابشو بدونم، خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
گفت: دارم میمیرم
گفتم: یعنی چی؟
گفت: یعنی دارم میمیرم دیگه
گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.
گفتم: خدا کریمه، انشالله که بهت سلامتی میده
با تعجب نگاه کرد و گفت: یعنی اگه من بمیرم، خدا کریم نیست؟
فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گول مالید سرش
گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟
گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم
از خونه بیرون نمیومدم، کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن، تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم، خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم، اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت، خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد، با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن، آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم ماشین عروس که میدیدم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم مثل پیر مردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز و خوردنی شدم، حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن و قبول میکنه؟
گفتم: بله، اونجور که یادگرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر. داشت میرفت.
گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟
گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!
یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟
گفت: بیمار نیستم!
هم کفرم داشت در میومد وهم ازتعجب داشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟
گفت: فهمیدم مردنیم،
رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن: نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه!
خلاصه ما رفتنی هستیم کی ش فرقی داره مگه؟
باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد.

نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392برچسب:مرگ,تنهایی,غم,درد,dead,for ever,love,dream,ساعت 23:17 توسط mohammad| |

زين روزگار، خون جگرم، سخت خون جگر

من شِكوه دارم از همه، وز خويش، بيشتر



اي دل، شفيعِ آخرتِ مايي، الغياث

دنيا كرشمه‌هاي زليخاست، الحذر!



پيراهني ز گريه به تن كن، دلِ عزيز!

هم بويي از مشاهده سوي پدر، ببَر



كي مي‌شود كه ديد يعقوب واشود؟

كي مي‌رسد كه يوسفِ دل، آيد از سفر؟

نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392برچسب:زندگی,مرگ,فاصله,عشق,ساعت 23:13 توسط mohammad| |

بعضی وقت ها هست فکر میکنم کاش خدا پایین می آمد و به من میگفت  آدم ها اذیتت میکنند بیا بریم...کاش میشد زندگی را دست دیگری سپرد  و  گفت تو جای من بازی کن ...وقتی دنیا و آیندم نابود شده است  و از زندگی فقط سیاهی فهمیدم فهمیدم آمدنم به دنیا اجباری بوده  و مهمتر ... رفتن هم اجباری چه کار باید بکنم جز اینکه هر شب به امید مرگ به خواب روم و صبح با لعنت فرستادن به بخت گندم چشمانم را بگشایم.خیلی وقت ها شده به خدا گفته ام چرا مرا در این دنیای کثیف و سیاه و سفید بوجود آوردی چرا این راه جلو پایم گذاشتی...و چرا...و چرا...و چرا اکنون در سراشیبی قرار گرفته ام که متوقف شدنم غیر ممکن و بیرون کشیدنم از این منجلاب نجاست سخت تر میشود می میرم و مانند  ماهی غرق شده ای فقط و فقط قوطه میخورم و بیشتر و بیشتر لجن آلود میشوم  اکنون که این نوشته را مینگارم مرگ نیز کنار من است  و برای گرفتن جان من لحظه شماری میکندaن تنها و بیکس در اوج جوانی و نوجوانی پیر میشوم و هزاران بار میمیرم...و باز مینویسم ...

نوشته شده در 1 فروردين 1387برچسب:من,زندگی,سیاهی,لجن آلود,مرده,,ساعت 1:0 توسط mohammad| |


Power By: LoxBlog.Com